خاطرات

    مقام معظم رهبری: ایشان (شیخ بهلول) حق بزرگی بر گردن انقلاب دارند                    

صفحه اصلی

زندگینامه

کرامات
خاطرات
تصاویر
آثار و تالیفات
بهلول از دیدگاه علما
زادگاه علامه بهلول
درباره ما
تماس با ما

بیلند دیار بهلول

                                   

اولین حضور شیخ بهلول در صحنه مبارزات سیاسی  

 

رضا شاه پهلوی شاه ایران، مصطفی کمال پادشاه ترکیه در کشور انگلستان با هم عهد بستند که ممالک خود را به صورت کشورهای اروپایی در آورند، جهت تحقق بخشیدن به این هدف امان الله خان شاه افغانستان با خانمش سفری را در ایران آغاز کرد که رضا شاه نیز آنها را همراهی می کرد.

رضا شاه آنها را از مرز بازرگان ترکیه وارد ایران کرد و از تبریز و ... ومشهد عبورداد و از تربت جام به وطنشان فرستاد

مقصود رضا شاه از این حرکت چه بود؟

مقصود رضا شاه از گردش امان الله خان با زن بی حجابش در شهرهای ایران پیشرفت بی حجابی بود ، چرا که رضا شاه می خواست که زن های مملکت با بی حجابی الفت گیرند و در عین حال جواب مقدّسین را هم بتواند بگوید و اگر از او گله کنند ؛ بگوید زن من که بی حجاب نشده ، زن پادشاه افغانستان است .

در این سفر که رضا شاه همسفر و مهماندار امان الله بود به هر شهری که می رسیدند باغ ملّی آن شهر را زینت می کردند و جشن می گرفتند و یکی دو ساعت از آنها پذیرایی می شد. در این پذیرایی ها شراب خوری رقص زنان فاحشه و انواع منکرات و ممنوعات شرع اجرا می شد اتّفاقاً ورود امان الله خان به سبزوار (درآن زمان شیخ بهلول به همراه پدر و مادرش در سبزوار زندگی می کردند ) مصادف با شب اول محرّم آن سال بود . باغ ملّی سبزوار را آیین یستند و مشروبات الکلی و زنان رقصنده را برای پذیرایی از امان الله آماده کردند.

(ادامه واقعه از زبان شیخ بهلول)

"بنده که از واقعیّات پیش غمگین ودشمن دولت بودم در این روز به قدری دلتنگ بودم که با شدّت گرسنگی نوانستم غذا بخورم .

بنده آن روز به منزل پنج نفر از پیش نماز های سبزوار رفتم و به آنها گفتم که برای جلو گیری از این جشن منحوس قیام کنند تا من هم آنها را همراهی کنم ولی هیچ یکشان حاضر نشده و همه گفتند که در کارهای دولت دخالت کردن حکم انتحار و خودکشی دارد و شرعاً و عقلاً ممنوع است ."

بعد از اینکه شیخ بهلول از همه جا نا امید می شود در ساعت4 بعد از ظهر به باغ ملّی محل جشن می رود تا شخصاً دست به کار شود حضور شیخ در باغ ملّی باعث تعجّب مردم شد مردم در اطراف ایشان جمع می شوند و علّت حضور شیخ بهلول را جویا می شوند .

جواب شیخ : من به تماشا نیامده ام،من تأسف دارم که باید شب اول محرّم شهر ما مثل شهر شام زینت شود و دشمنان دین در این باغ عیش و نوش و کارهای خلاف شرع انجام دهند .

تا یک ساعت بعد(ساعت5 بعد از ظهر)حدود150 نفر اطراف شیخ جمع می شوند که همگی هم نظر با شیخ بودند.

شیخ بهلول:همه به بدی اینکار اقرار دارید و هیج غیرتی نشان نمی دهید.

یکی از حاضران:اینکار وظیفۀ علما است باید آنها پیش قدم شوند تا ما از آنها پیروی کنیم. اگر یک روحانی برای منع این کار حاضر شود همه او را یاری می کنند.

شیخ بهلول: اکر من هم که مجتهد نیستم قیام کنم من را همراهی می کنید؟مردم در جواب شیخ گفتند بلی ، ما تو را از مجتهدین شهر خود محترم تر می دانیم.

شیخ بهلول: دو نفر شجاع بروند  و به شهردار  سبزوار بگویند که یک دسته از مؤمنین در باغ ملّی جمع شده اند و با شما کار دارند.

شهردار پس از خبر دادن به شهربانی به باغ ملّی می آید.

شیخ بهلول به شهردار : به نام دین و وجدان از تو می خواهیم که این بساط را برچینی، زیرا شب اول محرّم در شهر شیعه نباید جشن و آینه بندی باشد.

شهردار در جواب شیخ گفت این بساط امر اعلیحضرت پهلوی است و هیچ کس حق مداخله ندارد و...

شیخ بهلول می گوید:((در حالی که شهردار صحبت می کرد دو نفر پلیس از طرف شهربانی پیدا شدند و به طرف ما می آمدند ولی پیش از اینکه به ما برسند پلیس دیگری با عجله از عقبشان آمد و به آنها چیزی گفت و هرسه به طرف شهربانی برگشتند  بنده  از این منظره فهمیدم که شهربانی شکست خورده و اول دو پلیس را به عقب من فرستاده و بعد که دیده جمعیّت در تزاید است خود را کنار کشیده قوّت قلبم زیاد شد و به اطرافیان گفتم اکنون که شهردار حاضر نیست این بساط را برچیند؛ شما آن را بر چینید.))

برادر زن شیخ (عبد الوهّاب)پیش دستی کرده و یک شیشه برق را به زمین زده و می شکند.

شهردار مضطرب شده و با صدای لرزان می گوید:آقایان بی نظمی نکنید ما خودمان ابن بساط را جمع می کنیم.

شیخ بهلول: پانزده دقیقه مهلت دارید تا ما به مسجد رفته و نماز بخوانیم و بر گردیم؛ اگر این بساط باقی بود هر کاری که بخواهیم انجام خواهیم داد .

شبخ بهلول به همراه جمعیّت که100 الی200 نفر بودند بودند به مسجد می رود و زمانی که برمی گردد دیگر اثری ازجشن باقی نبود .

این اولین حضور شیخ بهلول در صحنه مبارزات سیاسی بود بنا به گفته ایشان

((در این وقت برایم معلوم شد که بنده آن قدر که خودم را کوچک می بینم کوچک نیستم و دولت آن قدر که مردم آن را  بزرگ می دانند بزرگ نیست بلکه مردم اگر همّت کنند هر دولتی را می توانند از پای در آورند.))

بعد از این واقعه شیخ بهلول تصمیم می گیرد تا به قم سفر کرده و به طورجدّی تری مبارزات خود  را بر علیه رژیم پهلوی دنبال کند .

 

«خاطرات سیاسی بهلول»با تخلیص و تصرّف.

 

                                               قیام گوهرشاد

در سال 1314 خورشيدى هنگامى كه قانون تغيير لباس و استفاده از كلاه بين‏المللى «شاپو» با خشونت و اعمال زور به اجرا درآمد و زمزمه‏هاى حجاب‏زدايى از طرف مقامات مملكتى در جشنها و سخنرانيها مطرح گرديد، رهبران روحانى كه با اين تغييرات مخالف بودند طى سخنرانيهايى براى مردم، از آنان خواستند كه با جمع شدن و تظاهرات در برابر اين تجاوزها ابراز مخالفت نمايند.

روحانيون با تجمع در منزل آيت‏الله العظمى سيد يونس اردبيلى تصميم گرفتند كه نماينده‏اى از سوى حوزه علميه مشهد انتخاب كنند و براى مذاكره با رضاخان به تهران بفرستند. در اين جلسات آيت‏الله حاج آقا حسين قمى برگزيده شد و با گفتن اين جمله: «من مى‏روم تا با اين شاه صحبت كنم، شايد كه او را از تصميمش منصرف گردانم و شما بايد مردم را آگاه كنيد و هشيار نماييد كه چه توطئه عظيمى در كار است‏». راهى تهران مى‏شود. ولى ايشان در شهر رى در باغ سراج‏الملك كه توقفگاهشان بوده بازداشت و ممنوع الملاقات مى‏گردند، به مجرد رسيدن اين خبر به مشهد، مردم در مسجد گوهرشاد تجمع كرده ضمن دادن شعارهايى عليه سلطنت رضاخان و بى‏حجابى خواستار آزادى آيت‏الله قمى مى‏شوند. در اين ميان مردم با سخنرانيهاى مهيج ‏شيخ بهلول سر به شورش برمى‏دارند و عليه تصميمات ضد مذهبى رضا خان شعار مى‏دهند براى سركوبى اين هيجانات عمومى در نيمه شب شنبه 21 تيرماه 1314 عمال نظامى رضاخان به مسجد ريخته و مردم متحصن در اين محيط مقدس را به گلوله مى‏بندند و تعداد بسيارى از مردم بى‏دفاع كشته و زخمى مى‏شوند و روز بعد بازداشت روحانيون و مردم آغاز مى‏گردد و آيت‏الله محمدآقازاده نيز در يكشنبه 22 تيرماه توسط سرهنگ نوايى رئيس شهربانى و پاكروان استاندار خراسان بازداشت و به يزد تبعيد مى‏گردد

بعد از آزادی از زندان افغانستان

 

حکایت آزادی ایشان از زندان یکی از حوادث جالب و شنیدنی است:پس ازآزاد شدن به دمشق می رود وقتی وارد مصر می شود،روزها به (جامعۀ الازهر) می رود ،عدۀ زیادی از دانشجویان مشکلات علمی خود را با ایشان مطرح می کنند ;ایشان  پس از اقامت کوتاهی در مصر ، برای خداحافظی بین دانشجویان می آید ;امّا دانشجویان با سر و صدا مخالفت خود را با رفتن ایشان اعلام می کنند.

معظّم له می فرمودند:من که موقعیت را مناسب دانستم و از قراری هم جایی را نداشتم که بروم گفتم:مدّت اقامتم تمام شده و الّا نمی رفتم، تا اینکه یکی از دانشجویان  بلند شد و گفت : پدر من از وزراء دربار است فردا مشکل شما را حل می کنم و همانطور هم شد.

دولت مصر اجازه داد که شیخ در آنجا بماند و ایشان یکسال و نیم در مصر اقامت می گزیند و از طرف ((جمال عبد الناصر))که مخالف رضا شاه بود به سمت رئیس بخش فارسی صدا و سیمای مصر منصوب شد و پس از آن برای دیدن خواهر و مادرش به نجف مسافرت کرد . و پس از چند سال اقامت در کنار مرقد پاک و مطهّر امیر المومنین علیه السلام به ایران باز گشته و همان زمان توسط نیرو های مزدور سلطنتی دستگیر می شود.

 

 

Home | ویژگی های اخلاقی  علامه بهلول | اطلاعيه  هاي مرقد علامه بهلول | نقشه سايت | زندگینامه | خاطرات | کرامات | تصاویر | ارتباط با ما | زادگاه علامه بهلول | آثار و تالیفات | در باره ما | پیوندها | بهلول از دیدگاه علما | اخبار سایت | بیلند دیار بهلول | در محضر علامه